گذشته ی شیطان و شیطان پرستی
 
امام خامنه ای مد ظله العالی
 
 

گذشته ی شیطان وشیطان پرستی :حتما همه ی شما داستان حضرت آدم و حوا را شنیده و یا بلدید و می دانید که شیطان(ابلیس) به خاطر عمل نکردن به فرمان خدا (سجده برای حضرت آدم وحوا)مورد غضب خدا قرار گرفت و شیطان نیز برای تلافی حضرت آدم و حوا را گمراه کردو به دلیل خوردن از میوه ی آن درخت سیب که خداوند برای آنان مقرر کرده بود که از آن نخورند به زمین آمدند.

شیطان گفت خدای من ،چون تو من را گمراه کردی من نیز در زمین باطل را در نظرشان زیبا جلوه می دهم و همه را به سمت گمراهی می کشانم بجز بندگان پاک و مخلص و برگزیده تو را.

                                                             

به آیه ی 102 سوره ی بقره توجه کنید:

و پیروی کردند سخنانی را که (دیوان)شیاطین در ملک سلیمان می خواندند.و هرگز سلیمان کافر نشد ولی شیاطین کافر شدندکه سحر به مردم می آموختند و آنچه را بر دو فرشته ی هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود پیروی کردند.در صورتی که آن دو ملک به هیچ کس چیزی نمی آموختند مگر این که به او می گفتند که کار ما فتنه و امتحان است مبادا کافر شوی.اما مردم از آن دو ملک چیزی را می آموختند که بین زن و شوهر جدایی افکند،می آموختند البته به کسی زیان نمی رسانیدند مگر این که خدا بخواهدو چیزی که به مردم می آموختند به خلق زیان می رسانید و سود نمی بخشید و محققا می دانستند که هر کس چنین کند،در عالم آخرت بهره ای نخواهد یافتو آن ها به بهای بدی خود را فروختند،اگر می دانستند.

در قرآن مجید آمده است که دو فرشته نازل شده به سوى مردم، یعنى هاروت و ماروت، به مردم سحر آموزش مى دادند، نه براى این که مردم از آن در جهت کارهاى خلاف و از جمله تفرقه بین زن و شوهر استفاده کنند، بلکه در جهت مقابله با سحرِ شیاطین و ساحران آن را به کار بندند.40
زجاج از حضرت على(علیه السلام) روایت مى کند که حضرت فرمودند: هاروت و ماروت، دور شدن از سحر را به مردم یاد مى دادند، نه آمدن به سمت سحر را.41
امام رضا(علیه السلام) در این باره مى فرمایند:
هاروت و ماروت دو فرشته بودند که به مردم سحر آموختند تا از سحر جادوگران پرهیز کنند و آن را باطل نمایند، و به هرکس چیزى در این باره مى آموختند و به او مى گفتند: «إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ؛42 ما، وسیله آزمایش تو هستیم، کافر نشو»، ولى گروهى با به کارگیرى چیزى که دستور داشتند از آن دورى کنند، کافر شدند و به وسیله آن چه مى آموختند بین زن و شوهر جدایى مى انداختند.43
امام جعفر صادق(علیه السلام) و امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز درباره مأموریت هاروت و ماروت، فرمایشى دارند، و جالب این جاست که کمترین اختلافى در این دو حدیث دیده نمى شود. در کتاب تفسیر جامع به نقل از امام جعفر صادق(علیه السلام) آمده است که حضرت مى فرمایند:
پس از نوحِ پیغمبر، سحر و عقیده و موهومات زیاد شده بود. خداوند دو فرشته هاروت و ماروت را نزد پیغمبر آن زمان فرستاد که عملیات ساحران را براى او بیان نموده و ضمناً براى ابطال سحر و رد کردن حیله و نیرنگ آن ها اطلاعاتى به او بدهد. پیغمبر مزبور از آن دو فرشته، تعلیماتى فراگرفت و به امر خدا به مردم یاد داد که سحر جادوگران را شناخته و براى باطل نمودن آن ها از دانستنى هایى که به دست آورده بودند، استفاده کنند و به ایشان تأکید و امر شد که خودشان سحر نکنند.44
مطلب بالا با اندکى تغییر به نقل از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نیز بیان شده است. حضرت مى فرمایند:
بعد از نوح(علیه السلام)جادوگران و فریب کاران، بسیار شده بودند، لذا خداوند عز و جل دو فرشته را به سوى پیامبر آن زمان فرستاد و به آن دو مأموریت داد که سحر و چگونگى ابطال آن را به آن پیامبر بیاموزند، او نیز آن مطالب را از آن دو فرشته دریافت کرده و به فرمان خدا آن را به مردم آموخت و به آن دو دستور داد تا به این وسیله در مقابل سحر ایستادگى کرده، آن را باطل نمایند.45
از مطالب گفته شده چنین برمى آید که مأموریت و وظیفه هاروت و ماروت آموزش سحر به مردم به منظور ایستادگى و مقابله با سحر ساحران و ابطال آن بود.

سال بعد از تسخیر اورشلیم مسجد قبه الصخره به تصرف گروهی از راهبان جنگجو درآمدکه خود را شوالیه های معبد سلیمان می نامیدند یا شوالیه های معبد و در اورشلیم مسیحیان هر روزه از تعالیم مسیح منحرف تر شدند و حتی با رهبران مسیحیت و روحانیون نیز جنگ هایی داشتند.

رهبر آن ها کسی بود به نام پولس:

ما حال میپردازیم به اندیشه های پولس که به نقل اکثر یا همه الهی دانان مسیحی دومین موسس مسیحیت است.
او اعتقاد داشت که گناه آدم در بهشت که باعث سقوط و هبوط او در دنیا شد انگونه بود که این گناه و جرم به همه ادمیان تسری پیدا کرد و همه ادمیان مجرم و گناهکار شناخته شدند
و چون همه گناه کردند همه مجرم شناخته شدند و مرگ همه را در بر گرفت
تا انجا که شریعت و نزول پیامبران و رنج اطاعت از پیامبران و شریعت بر انسان هموار شد و انسان همواره با این رنج و زحمت و مصیبت کنار امده .
و حال انکه شریعت مطلقا نمیتوانست باعث ازادی و شادی و رهایی و نجات انسانها شود.
پولس معتقد بود که شریعت موسی فقط میتوانست گناه انسان را به او نشان دهد و عصیان اورا به یاد اورد.
در نتیجه ادمیان محکومند و خطاکار و مجرم.
حال بخشش و لطف خدا انگونه است که انسان را ازین رنج و تباهی نجات داد و وسیله نجات نبود مگر رنج و صلیب مسیح
اگر چه به سبب نافرمانی یکنفر همه گناهکار شناخته شدن لکن با یک عمل کاملا نیک نیز همه ادمیان تبرئه و حیات و نجات شامل انان میشود.
و لذارنجی که مسیح کشید و به صلیب کشیده شد در واقع باعث بخشش همه ادمیان شد.
ایمان به مسیح و ایمان به فرزند خداودن بوودن او و ایمان به صلیب و ایمان به فلسفه حضور مسیح در دنیا در واقع انسان را از رنج و زحمت شریعت نجات میدهد و مسیح فدا شد .
فدای گناهان همه ادمیان و لذا صرف ایمان به مسیح باعث زدوده شدن همه گناهان و جرم انسانهاست.
بر این اساس دیگر ختنه کردن انسانهای مومن به مسیح معنایی ندارد و
شریعت موسی از میان میرود و خلاصه انسان ازاد ازاد از هر رنجی شده است.
این بود شمه ای کوتاه از افکار پولس که با تبلیغ و نامه نگاریهای فراوان در ین باب همه مسیحیان اولیه را تحت تاثیر قرار داد. مسیحیت از ان زمان تا به حال با همه فرقه ها و اقوام و جمعیت فراوان خود از همین قاعده پیروی میکند و شریعت هیچ جایگاهی در میان مسیحیان ندارد.
حال سوال اینجاست که این مسیحیت مسیحیت پولس ایا در تفاوت عمده با مسیحیت عیسوی نیست؟
ایا اموزه های پولس در تضاد و اختلاف فاحش با اموزه ها و رهنمود های عیسی مسیح نیست؟
در نتیجه به قطع میتوان گفت که مسیحیت امروز مسیحیت تحریف شده از اصل خود و مسیحیت پولسی است.

به هر حال آن ها آموزه های جادویی و مخفی کابالارا آموختند(نوع قدیمی جادوی یهودی)و به همین دلیل روز به روز به سمت افکار پلید بیشتر کشیده شدند.

و آن ها نیز از مصریان آموخته بودند و در بخت النصر بابل (بابیلون)افزایش داده بودند(زمان دو فرشته ی هاروت و ماروت که برای از بین بردن سحر نازل شده بودند)

بالاخره در سال 1307 «فیلیپ لوبل» پادشاه فرانسه تصمیم گرفت اعضای این دسته را دستگیر نماید. (به جرم توهین به مسیحیت،هم جنس بازی ،بت پرستی و سحر و جادو)در این میان بعضی موفق به فرار شدند ، اما بیشترشان گرفتار گشتند. در پی یک دوره طولانی بازپرسی و محاکمه، بسیاری از شوالیه‌هابه عقاید بدعت‌ آمیز خود اعتراف نمودند و اقرار کردند که در میان خود به حضرت عیسی (ع)توهین می‌کرده‌اند. سرانجام رهبران شوالیه‌های معبد ، که «استاد بزرگ» نام داشتند ، از جمله «ژاک دومالی» در سال1314  به دستور کلیسا و پادشاه اعدام شدند ، و تعداد بی‌شماری نیز زندانی و آن دسته نیز پراکنده و رسماً ناپدید گردید .. طی بازداشت‌های ناگهانی سال 1307 بعضی از شوالیه‌های معبد موفق شدند بدون به جا گذرادن ردی از خویش بگریزند .

بر مبنای رساله‌ای با اسناد مستند تاریخی،تعداد عمده‌ای از اعضای این گروه به تنها قلمرو پادشاهی اروپا که کلیسای کاتولیک را به رسمیت نمی‌شناخت ـ یعنی کشور اسکاتلند ـ پناه بردند. آنها تحت حمایت پادشاه اسکاتلند «رابرت بروس» تشکیلات خود را احیا نمودند و اندکی بعد برای ادامه حیات نامشروع خویش روش مناسبی یافتند . آنها به مهم‌ترین لژ جزایر بریتانیا در زمان قرون وسطی «لژ وال بیلدرز» نفوذ نمودند و عاقبت کنترل آن را به طور کلی در دست گرفتند . 

این لژ در اوایل عصر مدرن نام خود را به «لژ فراماسون» تغییر داد . لژ اسکاتلند قدیمی‌ترین شاخة فراماسونری می‌باشد و به اوایل قرن چهاردهم، زمانی که شوالیه‌های معبد به اسکاتلند پناهنده شدند باز می‌گردد .

القابی که به افراد عالی‌رتبه این لژ داده می‌شد قرن‌ها پیش‌تر به شوالیه‌های معبد اعطا می‌گردید . این عناوین تا به امروز به کار می‌روند به طور خلاصه معبدیان ناپدید نشدند و هنوز فلسفه ، عقاید و تشریفاتشان در لباس مبدل فراماسونری پابرجاست . شواهد بی‌شمار تاریخی این موضوع را تأیید می‌کنند وامروز شمار وسیعی از تاریخ‌دانان غربی ـ چه فراماسون و چه غیرفراماسون ـ این امر را پذیرفته‌اند . گاهاً در مجلات فراماسون‌ها که برای اعضا منتشر می‌شود به ریشه‌یابی فراماسونری و شوالیه‌های معبد اشاره می‌شود . فراماسون‌ها این موضوع را کاملاً پذیرفته‌اند .یکی از این مجلات «معمارسنیان» نام دارد این نشریه که متعلق به فراماسون‌های ترکیه می‌باشد ، ارتباط میان طبقه معبد و فراماسون‌ها را چنین تشریح می‌کند :
در سال 1312 زمانی که پادشاه فرانسه زیر فشار کلیسا، گروه معبد را توقیف کرد و اموالشان را به شوالیه‌های «سنت‌جان» داد فعالیت‌های آنان متوقف نشد. شمار بسیاری از آنها به لژ‌های ماسونی که در آن زمان فعال بودند پناه بردند «مبیگناک» رهبر معبدیان و اندکی از سایر اعضا در پناه یکی از لژهای وال بیلدرز به نام «مک بیناچ» به اسکاتلند گریختند. «رابرت» پادشاه اسکاتلند به آن‌ها خوش‌آمد گفت و اجازه داد نفوذ خود را بر لژهای ماسونی اسکاتلند گسترش دهند. در نتیجه لژ‌های اسکاتلند از نظر مهارت و عقاید اهمیت بسیاری یافتند .امروز فراماسون‌ها از نام مک بیناچ با احترام یاد می‌کنند. ماسون‌های اسکاتلندی که وارث میراث اسکاتلند بودند، سال‌ها بعد آن را به فرانسه باز گرداندند و پایه‌های لژ اسکاتلند را بنا کردند.

مجله معمارسینان بار دیگر اطلاعات بسیاری در ارتباط با شوالیه‌های معبد و فراماسونری ارایه می‌دهد و در مقاله‌ای با عنوان «شوالیه‌های معبد و فراماسون‌ها» چنین بیان می‌کند :

تشریفات نظام معبد شبیه تشریفات فراماسونری امروز است.

برمبنای این مطلب، اعضای شوالیه‌های معبد مانند اعضای فراماسونری یکدیگر را برادر خطاب می‌کنند. در پایان مقاله می‌خوانیم:

شوالیه‌های معبد و سازمان فراماسونری به میزان قابل توجهی بر یکدیگر تأثیر‌گذارده‌اند . حتی آداب و مراسم دو گروه چنان شبیه یکدیگر است که گویی از شوالیه‌های معبد نمونه‌برداری انجام شده است در این ارتباط ، ماسون‌ها به شدت خود را وابسته به معبدیان می‌دانند و در نهایت می‌توان گفت آنچه نسخه اولیه فراماسونری تلقی می‌شود میراث شوالیه‌های معبد است

 

 

 

 





درباره وبلاگ


امیدوارم که مطالب وبلاگ من برای شمامفیدباشد. باآرزوی موفقیت برای شما
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امام خامنه ای (همه چیز) و آدرس amirkazemi1.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2890
بازدید دیروز : 1692
بازدید هفته : 10352
بازدید ماه : 16998
بازدید کل : 193110
تعداد مطالب : 784
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1